چرا نیمی از ازدواج ها به طلاق ختم می شود

فهرست مطالب:

چرا نیمی از ازدواج ها به طلاق ختم می شود
چرا نیمی از ازدواج ها به طلاق ختم می شود

تصویری: چرا نیمی از ازدواج ها به طلاق ختم می شود

تصویری: چرا نیمی از ازدواج ها به طلاق ختم می شود
تصویری: چرا ازدواج چرا طلاق ، قسمت هفدهم : چرا با اینکه طلاق کار درستی است، طلاق نمی گیریم 2024, مارس
Anonim

یک تاجر و شخصیت عمومی ، نایب رئیس آکادمی بین المللی مهربانی (بله ، یک مورد وجود دارد) Arkady Pekarevsky این سresال را بررسی می کند که چرا همه خانواده های خوشبخت به یکدیگر شبیه هستند و خانواده های ناراضی به شیوه خود ناراضی هستند. کوتاهتر از آنا کارنینا از تولستوی بود.

Image
Image

متولد شدم و تمام زندگی خود را در سن پترزبورگ گذرانده ام ، تعداد زیادی روابط را در شهر محبوبمان مشاهده کردم: هم روابط خانوادگی و هم روابطی که چنین نبوده اند. و او همیشه با خود می گفت: "چگونه آنها (رابطه) شبیه یکدیگرند ، و در عین حال ، تفاوت همه آنها با یکدیگر" س ofال رابطه بین جنسیت برای هر مردی مطرح می شود. و شگفت انگیزترین چیز این است که هیچ کس نمی تواند دقیقاً بگوید در چه سنی این اتفاق می افتد. بلکه در چه سنی از کودکی. و س questionsالات همه یکسان است:

1. چگونه می توان عشق زندگی خود را برآورده کرد (یا حداقل بیشتر آن). خوب ، یا فقط دختری را ملاقات کنید که شما را به حرکت در کوه سوق دهد.

2. چگونه می توان این رابطه را برای همیشه پایدار نگه داشت (خوب ، یا حداقل یک ماه ، یک هفته یا حداقل بعد از اولین رابطه جنسی ادامه یابد).

3. چگونه اطمینان حاصل کنیم که روابط شادی آور است ، به طوری که آنها از بین نمی روند ، فشار نمی آورند ، به یک بار تبدیل نمی شوند.

روزگاری در درس ریاضی ، معلمان به ما گفتند که معادلات ساده می تواند با یک مجهول یا با دو مجهول باشد. اما مسئله رابطه بین جنسیت یک معادله با تمام ناشناخته ها است.

هر مردی مایل است یک زندگی خانوادگی داشته باشد

متأسفانه ، من در سن پترزبورگ تعداد زیادی از زوج های متاهل که زندگی خود را با هم و شاد زندگی کرده اند ملاقات نکرده ام. یا شاید گفتن درست تر باشد - ما در هماهنگی زندگی می کردیم. اما در شهر لنینگراد ، به خصوص قبل از پرسترویکا ، تقریباً همه والدین و پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما تمام زندگی خود را با هم زندگی می کردند. اما اینکه آیا خوشبختی هماهنگ است یا نه یک سوال بزرگ و بزرگ است. بیشتر اوقات ، قدرت ازدواج ها با عدم امکان مالی ساختن یک زندگی روزمره جایگزین برای مردی که خانواده اش را ترک کرده بود ، تعیین می شد: به اندازه کافی پول کافی بود که بتواند سطح وجودی کم و بیش مناسب را در یک زندگی حفظ کند. و یک فرد مطلقه را در جامعه به نوعی فرومایه می دانستند.

اما متاسفانه در اواسط دهه 1990 میلادی ، تمایل به تغییر منظم خانواده ها وجود داشت: ایجاد و تأمین دو یا چند خانه امکان پذیر بود. با این حال ، فرصت های مالی از تعیین همیشه اینکه آیا شما تمام زندگی خود را در یک خانواده یا در چندین خانواده به طور همزمان زندگی می کنید بسیار دور است. به هر حال ، به نظر من ، ناخودآگاه ، هر مردی می خواهد برای تمام زندگی خود یک خانواده داشته باشد: با زن محبوب خود بچه به دنیا بیاورد ، بزرگ کند و تحصیل کند ، از موفقیت ها و دستاوردهای آنها لذت ببرد ، در غمها شریک باشد. اکثریت قریب به اتفاق مردان نمی خواهند در قالب "پدر آخر هفته" وجود داشته باشند.

و اکنون س mainال اصلی مطرح می شود: "چرا این چنین است؟" چرا یکی در یک خانواده در خوشبختی زندگی می کند ، دیگری موفق به خلق چندین داستان می شود و هر سفر جدید به کاخ عروسی در تفرجگاه آنگلایس خوشحال می شود و سومین بار هرگز به عشق او نمی رسد. روابط طبیعی مملو از هماهنگی ، لذت از یکدیگر ، رعب و وحشت از قرار گرفتن در مجاورت نیمه دیگر نیست. چرا این اتفاق می افتد؟ اگر فکر می کنید که من پاسخی برای این سوال به شما می دهم ، پس می خواهم شما را ناراحت کنم: فکر می کنم فقط خدا می داند جواب آن چیست. اما یک خبر خوب وجود دارد: من آماده ام تا نتیجه گیری هایی را با شما در میان بگذارم.

با مشاهده این زوج های خوشبخت ، متعجب شدم که متوجه شدم تقریباً در همه آنها ، هر دو شرکت کننده از نظر ظاهری از مدل دور هستند. در یک کتاب ، من حتی یک بار خواندم که عشق تحت تأثیر سه "B" نیست: ظاهر ، وزن و سن.

مشاهدات بیشتر من را به این نتیجه رساند که خوشبختی به وضعیت اقتصادی خانواده بستگی ندارد.

و پاسخ این س aboutال در مورد ماهیت خوشبختی خانواده ارتباط نزدیکی با پاسخ به س relatedال دیگر دارد ، س mainال اصلی که من اغلب از خودم می پرسم: "چرا یکی در یک دهکده فقیر آفریقا متولد می شود ، و تمام زندگی اش گدا است ، و دیگری در یک خانواده میلیاردر متولد شده و همه زندگی از زندگی لذت می برد؟ " کسی می گوید که این اتفاق خیلی اتفاقی افتاده است ، کسی معتقد است که هر شخص در زندگی جدید خود مسئول اقدامات گذشته است. هر کس نظر خاص خود را در این مورد دارد ، اما قطعاً نوعی توزیع نامفهوم "در بالا" وجود دارد - کسی ، کجا و توسط چه کسی باید متولد شود. همین داستان در مورد خوشبختی است: سرنوشت یکی برای ملاقات با او ، و شاید حتی بیش از یک بار است ، در حالی که دیگری نه.

اگر آن جفت هایی را در نظر بگیریم که مشکلی در آنها رخ داده است ، همیشه نکات کلیدی وجود دارد که پس از آن شکاف رخ داده است. حتی یک اتفاق به ظاهر ناچیز که نیاز به تصمیم گیری دارد ، نحوه زندگی زوجین را تعیین می کند. شوهر بعد از یک روز استرس زا برای نوعی سخنرانی برای آوردن همسرش آمد ، از او خواست که با او به خانه برود: اگر او موافقت کند ، پیشرفت خانواده یک طرفه می شود و اگر او تصمیم می گیرد کمی بیشتر پاتوق بگذارد ، رابطه از راه دیگری پیش خواهد رفت. با تجزیه و تحلیل تاریخچه طلاق می فهمید که این اتفاقات خیلی قبل از لحظه طلاق زن و شوهر رخ داده است. این اتفاق می تواند سه سال یا حتی هفت سال قبل از قانونی شدن رخ دهد. همانطور که رویه نشان می دهد ، حتی اگر زوجه همسر خود را در رختخواب با معشوقه خود پیدا کند ، این همیشه باعث طلاق نمی شود. بله ، آخرین نی ، اما دلیل اصلی نیست. فقط این است که بسیاری از نارضایتی ها و تضادها در این زمان جمع شده است.

اما باید درک کرد که طلاق همیشه برای هر دو طرف ناخوشایند است. و انتخاب همیشه داده می شود. و باید همیشه بخاطر داشت که عشق یک موهبت الهی است و اگر قبلاً دریافت شده باشد ، باید از آن لذت برد. همانطور که یک آموزه باطنی می گوید: "فقط دو چیز در این کره خاکی وجود دارد که در هیچ سیاره دیگری وجود ندارد - غذای خوشمزه و عشق".

توصیه شده: