اعتیاد به جنس: من رابطه جنسی نمی خواستم ، به آن احتیاج داشتم

اعتیاد به جنس: من رابطه جنسی نمی خواستم ، به آن احتیاج داشتم
اعتیاد به جنس: من رابطه جنسی نمی خواستم ، به آن احتیاج داشتم

تصویری: اعتیاد به جنس: من رابطه جنسی نمی خواستم ، به آن احتیاج داشتم

تصویری: اعتیاد به جنس: من رابطه جنسی نمی خواستم ، به آن احتیاج داشتم
تصویری: همه چیز درباره رابطه جنسی در بارداری 2024, مارس
Anonim

اعتیاد به رابطه جنسی یک مسئله بسیار جدی و ظریف است که دارای مشکلات زیادی از قبیل آموزش جنسی ، آسیب روانی و ایجاد جنسیت خود شخص است. افراد به دلایل مختلف به دنبال ، خواستار و نیازمند رابطه جنسی هستند. کسی فقط نمی تواند کسی را پیدا کند که مخفی ترین خواسته ها را برآورده کند ، کسی فقط باید احساس مطلوب و سکسی کند ، اما من با این واقعیت روبرو شدم که رابطه جنسی برای من به ابزاری برای اثبات نفس تبدیل شده است ، ناامنی و عدم احترام به خود … هیچ کس در مورد اعتیاد به رابطه جنسی در محیط زندگی من صحبت نمی کند ، آنها آن را طوری بنویسند که انگار اصلاً مشکلی ایجاد نکرده است. اما نیاز به رابطه جنسی همان نیاز به الکل یا نیکوتین است ، این روش زندگی و فشارهای روحی را تغییر می دهد. می خواهم به شما بگویم که چگونه از جنسیت سمی خود آگاه شدم ، توانستم بر اعتیاد غلبه کنم و به زندگی عادی برگردم. با یک کمد پر از لباس زیر وابسته به عشق شهوانی ، اسباب بازی های جنسی ، با علاقه ای که متنوع ترین خواسته های شرکایم را برآورده می کنم و علاوه بر این ، تمایل به رابطه جنسی در هر زمان و هر مکان ، فکر کردم که آرزوی هر مردی هستم. اما با وجود این ، تمام رابطه من در حال از بین رفتن بود. من نمی فهمیدم که چرا همه چیز به این ترتیب در حال رخ دادن است ، زیرا من بسیار باز و در جنسیت کاملاً مسلط بودم. در تمام این مدت ، سعی داشتم مشکلات را تنها به روشی که می دانستم حل کنم: دوست پسر خود را با یک صبح از خواب بیدار کردم ، در طول روز برای او پیام های صریح فرستادم ، و شب او را در خانه با لباس زیر زنانه ، کمربند و تورهای ماهی اما همه اینها نه تنها نتیجه ای نداشت بلکه اوضاع را بدتر هم کرد. فکر می کردم خوب هستم اما در نهایت فقط از خودم ناامید شدم. هرگونه رابطه جنسی در رابطه با یک پسر چیزی بود که من برای آن چانه زدم ، با استناد به چیزی مانند "آیا شما از نظر جنسی جذب من نمی شوید؟" به عنوان استدلال. من شکایت کردم و ناراحت شدم و سخنان او همیشه همان عقیده را داشت: من او را تحت فشار قرار دادم و احساس گناه کردم اگر نمی خواهد رابطه جنسی برقرار کند. با توجه به اینکه در این موضوع احساس بسیار ناامنی کردم ، رابطه پایان یافت. بعد از مدتی ، رابطه جدیدی را شروع کردم و دوباره همان مشکل ظاهر شد.

یک بار ، وقتی می خواستم دوست پسرم را ترغیب کنم که قبل از کار زود عشق ورزد ، از من پرسید: "آیا واقعاً رابطه جنسی می خواهی؟ آیا شما هیجان زده هستید؟ ".

و بعد فهمیدم که رابطه جنسی نمی خواهم ، نه ، به آن احتیاج داشتم. من نمی دانستم که چرا آن را می خواهم ، فکر کردم که لازم است آن را بخواهم اما وقتی این را فهمیدم ، دیگر خیلی دیر شده بود: من عادت داشتم کاری را که انجام می دادم ، عادت داشتم که رابطه جنسی بخواهم ، به دنبال آن باشم ، در مورد آن فکر کنم ، اما نه به عنوان یک روند ، بلکه به عنوان یک جز important مهم در یک رابطه.

ما به همین دلیل از افراد قبلی جدا شدیم. من دوباره تنها ماندم ، اما این بار به جای اینکه به دنبال یک شریک جدید شوم ، تصمیم گرفتم بر روی افکار و خواسته هایم تمرکز کنم. به مدت یک ماه به قرارهای ملاقات نرفتم ، با بچه ها عاشقانه ارتباط برقرار نکردم ، فقط زندگی ام را گذراندم و بعد متوجه شدم که کاملاً آرام هستم. بله ، من خودارضایی کردم ، اما خیلی کم ، فقط 4 بار در ماه کامل. دیگر احساس ناامیدی ، اعتیاد ، اجباری و برآورده ساختن هرگونه آرزوی شریک زندگی خود را حتی قبل از آنکه متوقف شود ، متوقف کردم.

فقدان شریک زندگی و نداشتن رابطه باعث شد که از ترس از اینکه دختر بدی هستم ، اینکه کسی را در رختخواب راضی نکنم یا ممکن است راضی نکنم ، متوقف شوم.فهمیدم که اینگونه نیست که من عاشق رابطه جنسی هستم ، تصمیم گرفتم یک دوره درمانی بگذرانم ، با یک روانشناس صحبت کنم و بفهمم چرا رابطه من همچنان خراب می شود وقتی که فقط می خواهم مورد نظر باشم. در همان جلسه اول ، روانشناس از من یک سال بسیار ساده پرسید: "اینکه همسرتان می خواهد با شما رابطه برقرار کند ، برای شما چه معنی دارد؟" من بدون تاخیر پاسخ دادم: "اینکه ما یک رابطه خوب و قوی داریم." "و اگر او نمی خواهد؟" "بنابراین او مرا ترک خواهد کرد و به دنبال رابطه جنسی در جای دیگری خواهد بود." بعد از این مکالمه مشخص شد که من رابطه جنسی را با احساس امنیت برابر می دانم. احساس می کردم اگر این پسر خودارضایی کند خیانت می کنم و این رابطه جنسی به منزله مجازات یا پاداش است ، این بستگی به این دارد که باید از او س askال کنم یا نه.

اگر رابطه جنسی نبود ، احساس می کردم رها شده ام.

اما در حقیقت ، آنها مرا رها کردند فقط به این دلیل که بسیار ناامیدانه منتظر بودم و خواستار رابطه جنسی هستم که حتی متوجه نمی شدم چگونه مردم را می ترسم یا فقط اذیت می شوم. من فهمیدم که کاملاً در بن بست هستم که فهمیدم پس از پایان رابطه ، فکر نمی کردم که رفتار من کاملاً سالم نیست ، اما شاید من به اندازه کافی باز نباشم ، نه آنقدر سکسی. قابل دسترسی یا قمار و مدبر در تختخواب ، همانطور که دوست پسر من می خواست آن باشد. من خودم را متقاعد کردم که تقصیر من است که رابطه جنسی بسیار کم است ، من و فقط من باید مسئولیت تنوع و سازماندهی آن را بر عهده بگیرم و جدایی برای من به معنی شکست بود. در حالی که تحت معالجه قرار می گرفتم ، به طور مداوم رفتار خود را تأمل می کردم و به طور کلی اقدامات و روابطم را تجزیه و تحلیل می کردم ، زیرا ایده های جدید به ذهنم خطور می کرد و حقیقت را از زبان روانشناس برای من آشکار می کردم. من به این واقعیت فکر کردم که زن و شوهرهایی وجود دارند که رابطه جنسی با غذای اصلی فاصله زیادی دارد. همچنین روابطی وجود دارد که در رابطه جنسی مشکل دارند.

این واقعیت که شرکا اغلب یکدیگر را به دلیل عدم ابتکار یا تجربه ، تمایل به توسعه و آزمایش سرزنش می کنند ، من را بسیار نگران کرد.

من فهمیدم که همیشه می ترسیدم چنین مشکلی در رابطه من ایجاد شود ، فکر کردم که تمام تلاش خود را برای تقویت روابط انجام می دهم. اما در پایان آنچه فهمیدم این است: من به زندگی جنسی ما سالم ، جالب و پرشور اهمیتی نمی دهم ، فقط تمام تلاش ها و مهارت هایم را به نمایش می گذاشتم ، بنابراین اگر مشكلی پیش آمد ، دیگر نمی توانم آنها را سرزنش كنم ، چون من خیلی کار کردم ، "شما هرگز دوست نداشتید رابطه جنسی برقرار کنید." اشتیاق پرشور من برای عاشق بودن ایده آل به خوب بودن در رختخواب ارتباط نداشت ، بلکه به این واقعیت مربوط می شد که من اعتقاد داشتم فقط یک عاشق ایده آل می تواند یک زن ایده آل باشد و بر این اساس ، یک مرد را در یک رابطه نگه دارد. چنین ایده ساده ای و ترس معمول از تنهایی مرا به این واقعیت سوق داد که شروع به فشار عاطفی به مردم کردم. این نوع خاص از خودخواهی و پیچیدگی ها است.

در آن زمان ، فیلم "Nymphomaniac" ساخته لارس فون تریر را تماشا کردم ، امیدوارم که بتوانم جواب را در آنجا پیدا کنم یا احساس کنم که من تنها شخص معتاد به رابطه جنسی نیستم. اما پس از تماشای آن ، فهمیدم که هیچ چیز مشترکی با شخصیت اصلی ندارم ، خوب ، شاید برخی از انحرافات روانی. نیمفومن به جنسیت علاقه مند بود ، او از این لذت لذت می برد و به آن وابسته بود ، بدون اینکه به رابطه و اینکه آیا باید این کار را برای کسی انجام دهد ، مدام هر کجا که می توانست به دنبال آن می گشت - این کار را فقط برای خودش انجام داد. او کار سختی داشت ، اما همان بود که بود و نمی توانست از خودش فرار کند. سرانجام توانستم به خودم اعتراف کنم که به راحتی گیج شده ام و همانطور که مشخص شد ، نمی دانم رابطه عادی چگونه باید باشد.

با تشکر از روانشناس ، من توانستم حداقل تعادل خود را بدست آورم ، تا درک کنم آنچه در شلوارم وجود دارد ، من را به عنوان یک شخص تعریف نمی کند ، و این اصلاً چیزی نیست که باید جذب کنم و مردم را در زندگی خود نگه دارم.

من نیازی به درمان اعتیاد جنسی نداشتم ، فقط باید درک می کردم که رابطه جنسی باید متقابل و لذت بخش باشد ، مهم نیست که چه مقدار برای هر یک از شرکا لازم است. حالا فهمیدم که باید بفهمم دقیقاً چه می خواهم و چرا تصمیم گرفتم که مردان فقط از من رابطه جنسی می خواهند. به محض اینکه توانستم پاسخ کافی و عزت نفس خود را بدست آورم ، نفسم را بیرون دادم. اوضاع برای من کاملاً واضح شد: افراد می توانند از نظر اخلاقی متفاوت باشند ، بعضی ممکن است هر روز خواهان رابطه جنسی باشند و دیگران هفته ای یک بار ، اما با وجود این ، هیچ توهم احمقانه تری وجود ندارد از این که رابطه جنسی تعیین کننده رابطه جنسی است.

توصیه شده: